- بعد از یه مدت طولانی دوری از وبلاگ، تو یه دوشنبه سرحال برگشتم که از این روزهای عجیب بنویسم. میدونم این روزها همه خسته و نگران هستند اما ذهن من دیگه ظرفیت شنیدن اخبار و شایعات و واقعیات رو نداره. البته که کرونا به من خیلی نزدیکه، خیلی. همکاری که تو فاصله کمتر از دو متر از من میشینه، کرونا گرفته و من منتظرم ببینم که آیا به من هم منتقل کرده یا نه. نگران نیستم چون دیگه فایده ای برای من نداره. ماسک میرنم، مرتب دستهامو میشورم، بیشتر از این کاری ازم بر نمیاد. نگرانی باید ما رو وادار به محافظت از خودمون بکنه. اما نگرانی بیش از این، فقط میتونه سیستم ایمنی بدن رو ضعیف کنه و به جسم و روح ما صدمه بزنه. پس با آرامش به کار و زندگی ادامه میدم و خوش بین و دلخوش به یک هفته ای که گذشته و من هیچ علائمی از بیماری ندارم :)
- به شدت مشغول کار هستم و گذشت زمان رو زیاد حس نمیکنم، یهو تقویم رو نگاه میکنم و میبینم فلان ماه یا فصل عوض شده و من نفهمیدم کی ماه و فصل قبل تموم شد! مزیتش اینه که خیلی درگیر حواشی و اخبار این روزها نمیشم. و عیبش خستگی زیاد هست. البته که بخش زیادی از این خستگی مربوط به حواشی کار و حسادت های کودکانه ای هست که روح و روانم رو آزار میده. سعی میکنم تمرکزم روی کار باشه و حواشی رو نادیده بگیرم. محیط کار بعضی وقت ها خیلی مهمتر از خود کار هست چون میتونه کار مورد علاقه شخص رو هم تبدیل به یک کار غیرقابل تحمل کنه. باید از پسش بربیام، پس تلاشم رو میکنم.
- با راهنمایی های یک مربی آنلاین، منظم تر از همیشه تو خونه ورزش میکنم و امیدارم بتونه جسمم رو قوی تر کنه. اولین تجربه ام از گرفتن خدمات آنلاین ورزشی هست، امیدوارم تجربه موفقی باشه.
- صفحه اینستاگرامی یک عکاس خارجی رو میدیدم که یه کلیپ کوتاه از کعبه توجهم رو جلب کرد. عکاس یه صحنه جالب رو ثبت کرده بود. وقتی کامنت ها رو باز کردم، همه کامنت ها از شگفتی این کلیپ گفته بودند و بعضی ها حمد و ثنای خدا. اما ... اما ... انگار ذهن من تمام مدت منتظر بود چندتایی هم کامنت فحش و توهین به مقدسات ببینه. انگار ذهنمون پر شده از چیزهای منفی، همه اش منتظر زشتی و توهین هستیم. دلم گرفت ...