۷ مطلب با موضوع «از فیلم و سینما» ثبت شده است

نامه ای برای ...

سلام جک عزیز

 

میدانم که مرا به یاد نداری، در آن سالهای دور، تو داخل جعبه جادو بودی و ما آن بیرون نشسته بودیم و شما را تماشا میکردیم.

 

در دورانی که هاچ مادرش را گم کرده بود، نِل بخاطر بدهی های پدربزرگ قماربازش متواری بود، کوزت در فقر دست و پا میزد، آن شرلی و جودی ابت با یتیمی و بینوایی خود ترد میشدند؛ تو و خانواده ات کلی هیجان به دنیای کودکانه ما تزریق میکردید. چقدر کیف میکردیم که با دستان خود اسباب و وسایل زندگی درست میکردید. حتی همه مان عاشق این بودیم در یک جزیزه گم شویم تا بتوانیم آن همه هیجان را خودمان تجربه کنیم.

 

دوران کورکی ما با سختی سپری شد. با جنگی آغاز شد که همه میگویند از ترس آژیر قرمز گریه میکردم و بعد در کلاس های پرجمعیت با معلم های (اکثرا) بداخلاق یا کم حوصله مینشستیم. شاید دیدن ترس و نگرانی در انیمیشن ها دیگر حق ما بچه ها نبود. شاید دیدن گریه هم کلاسیمان که معلم خودکار لای انگشتانش گذاشته برای تمام دوران کودکیمان کافی بود! و شاید به همین خاطر، هرگز مدرسه را دوست نداشتم، همیشه لحظه شماری میکردم برای تمام شدن ساعت کلاس ها و برگشتن به خانه.

 

جک عزیز! هنوز هم دلم گم شدن در جزیره دور افتاده میخواهد، دور شدن از شلوغی جامعه و پریشانی های ذهنم.

سلام مرا به دکتر ارنست، مادر خلاقت و فلون برسان و بگو دلتنگ داستان های شیرین و مهیج شما هستم.

 

دوستدار شما

کودکی که هرگز بزرگ شدن را انتخاب نکرد

 

 

+ میخواستم خانواده دکتر ارنست رو بکشم که یهو ساعت رو نگاه کردم و دیدم خیلی داره دیر میشه و باید برم به مشغولیت این روزهام برسم که شاید تو پست بعدی در موردش نوشتم. شاید بعدا فرصتی بشه و نقاشی رو تموم کنم، دلم برای مدادرنگی تنگ شده.

 

+ قرار بود این پست سال قبل منتشر بشه که دیر شد اما نمیشه قولی به آقا گل داد و بهش عمل نکرد.

 

+ سال نو همه دوستان مبارک، ان شالله سالی سرشار از شادی و سلامتی باشه برای هممون :)

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۱ فروردين ۹۹

راضی نبود زمونه ... زمونه رو راضی کردم

راننده خیلی با احتیاط رانندگی میکنه، مثل اکثر راننده ها دو ثانیه یه بار گوشی چک نمیکنه، راننده ها رو فحش نمیده، اگه راننده ای سماجت میکنه بهش راه میده.

دارم فکر میکنم وقتی رسیدم، امتیاز کامل بهش بدم و تو نقاط قوت همه موارد رو براش تیک بزنم. یهو یادم میوفته این راننده آژانس سرکوچه است نه راننده تاکسی اینترنتی، نمیشه بهش امتیاز داد!

 

دارم به فکر خودم میخندم که یاد یه قسمت از سریال Black Mirror (قسمت Nosedive) میوفتم که مردم دائما در حال امتیاز دادن به همدیگه بودن و ملاک همه چی این امتیازها بود؛ ملاک انتخاب شدن برای یک شغل یا دانشگاه، حتی انتخاب شدن به عنوان دوست یا همسر. اما کسانی هستن تو همون جامعه که بخاطر امتیاز نیاوردن یا متنفر شدن از این سیستم امتیاز دهی، از طرف جامعه کاملا ترد شدن و مثل آواره ها زندگی میکنن. یهو میترسم از فکرم که چقدر داریم نزدیک میشیم به چنین جامعه ای و البته به پایان تلخ فیلم!

 

Black Mirror

 

 

+ زنگ زدم آژانس کوچه پایینی، میگم ماشین میخوام.

   میگه مسیرتون کجاست؟

   میگم ولیعصر.

   میگه ماشین داریم اما بنزین کافی نداره، شرمنده!

 

و اکثر روزها همین سناریو داره تکرار میشه :|

 

 

+ عنوان پست: ترانه انتخابی راننده تاکسی اینترنتی امروز :دی

  • صخره‌نورد
  • پنجشنبه ۲۸ آذر ۹۸

‫من منم!

‫دوران بچگیمون ‫کلی اعتماد به نفس داشتیم

‫اجازه می‌دادیم شکممون بیاد جلو و...

‫و می‌رقصیدیم و بازی می‌کردیم

‫و به مرور یه اتفاقاتی افتادن که...

‫باعث شدن خودمون رو زیر سوال ببریم

‫یه نفر توی زمین بازی یه حرف بد بهت میزنه

‫و بعدش که بزرگ میشین

‫بارها و بارها به خودتون شک می‌کنین

‫تا اینکه همه اون اعتماد به نفس رو از دست میدین، ‫همه‌ی اون عزت نفس

‫همه‌ی باوری که اول کاری داشتین ‫نابود میشه

‫اگه نذاریم اون لحظات ‫روی ما تاثیر بذارن چی؟

‫اگه ما قویتر از اینا بودیم چی؟

‫اگه برامون مهم نبود ‫چه شکلی باشیم چی؟

‫یا چطور به نظر بیایم؟

‫اگه هیچوقت اون اعتماد به نفسی ‫که دختر کوچولو داشت رو از دست نمی‌دادیم چی؟

‫اگه وقتی کسی به ما میگه، ‫ما خوب، لاغر یا به اندازه کافی خوشگل نیستیم

‫قدرت و خِرَدش رو داشته باشیم که ‫بگیم من بهتر از اینا هستم چی؟

‫چون چیزی که من هستم... منم!

‫من منم!

‫و افتخار می‌کنم خودم باشم!



این دیالوگی از فیلم I Feel Pretty 2018 هست، یه فیلم فانتزی که امتیاز پایینی داره و مشخصا فیلم خوش ساخت با بازی های فوق العاده نیست اما ایده جالبی داره. چی میشه اگه یهو نگاه ما به خودمون و آدم های اطرافمون عوض بشه؟ چی میشه اگه ما خودمون رو باور کنیم؟ اصلا چی میشه که ما باور میکنیم به اندازه کافی خوب نیستیم؟ چطور جامعه ما رو به سمت ایده آل گرایی سوق میده؟


جامعه ای که دائما داره ما رو بخاطر چیزی که هستیم تحقیر میکنه و میگه به اندازه کافی خوب نیستی. خصوصا در مورد خانم ها شرایط خیلی بدتره و باز هم خصوصا تو ایران خیلی بدتر.

مادرهایی که با رفتار و گفتارشون بهت یاد میدن که باید پشت یه مرد قایم بشی، باید همیشه مردها رو به خودت مقدم بدونی. 

پدرهایی که با ادعای مراقبت از شما اجازه نمیدن دنیا رو ببینید، حاضر نیستن سرمایه ای در اختیار شما قرار بدن تا بتونید وارد بازار کار بشید چون قراره اون سرمایه رو به برادرتون بده چون اون پسره و اصلا مهم نیست اگه اون شکست بخوره.

برادرهایی که رفتارهای احمقانه دیکته شده ای با اسم غیرت رو علم میکنن تا کسی به شما نزدیک نشه. 

رئیسی که همیشه منتظر یه اشتباه از طرف شماست تا توانایی هاتون رو زیر سوال ببره و بهتون ثابت کنه حقوقی که بهتون میده بیشتر از حق شماست.

همکارانی که همیشه سعی میکنن با رفتار و حرفهاشون تحقیرتون کنن که مبادا به سطوح بالاتر فکر کنید.

و ... این لیست تمومی نداره. 

من تو خانواده ای بزرگ شدم که از همون اول برای پدر و مادرم، جنسیت ما مهم نبود، هر آنچه برامون فراهم میکردن یکسان بود. مادرم پشت پدرم قایم نشده بود، کنارش بود. پدر یا مادرم هرگز نگفتن چون تو دختری از پس فلان کار برنمیای یا کاری هست که برادرم اجازه انجامش رو داره و من ندارم.

اما از یه جایی به بعد مجبوری با واقعیت های جامعه روبرو بشی. تحقیر و توهین هایی که فقط به خاطر جنسیتت بهت میشه رو نمیتونی نادیده بگیری، مگه چندتا موقعیت شغلی وجود داره که بتونی هی شغلت رو عوض کنی؟ استادی که تحقیرت میکنه رو چندبار میتونی عوض کنی؟ چندبار میتونی طلاق بگیری؟ با چند نفر میتونی بجنگی؟ چقدر میتونی حرف ها و کنایه ها رو نادیده بگیری؟ 

از یه جایی به بعد باید تصمیمت رو بگیری، یا باید تسلیم بشی و قبول کنی که ضعیف هستی، یا باید کور و کر بشی. باید بشی مثل اون قورباغه ای که افتاده بوده ته چاه و بقیه قورباغه ها از بالای چاه داد میزدن تو نمیتونی بیای بالا، اما چون قورباغه کَر بود فکر میکرد دارن تشویقش میکنن و انقدر تلاش کرد که خودش رو نجات داد.

زندگی پر از چالشه و نمیتونی چالش ها رو حذف کنی یا از روشون بپری، باید از وسطشون عبور کنی، برای عبور ازشون باید کَر باشی چون جامعه همیشه معتقده نمیتونی، معتقده به اندازه کافی قوی نیستی اما باید باور کنی که خیلی قوی تر از چیزی هستی که میتونی تصور کنی.


*** باید اینو بدونیم، جامعه ای که زن های ضعیفی داره، نمیتونه جامعه سالمی باشه چون نیمی از جمعیت رو زن ها تشکیل دادن و مطمئنم مادر ضعیف نمیتونه فرزند قوی تربیت کنه.

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۱۴ تیر ۹۸

چاره کار بچه است - معرفی فیلم

وقتی زندگی یه زوج دچار چالش شده، خیلی ها بهشون پیشنهاد میدن (گاهی هم امر میکنن) که بچه دار بشن تا مشکلشون حل بشه. حالا بماند که در مواردی مثل اعتیاد هم بعضی ها همچین پیشنهاد احمقانه ای میدن.

«اگر با مشکلی روبه‌رو شدید که نمی‌تونستید حلش کنید، بچه به‌تون تعلق می‌گیره که معمولا کمک می‌کنه»

شاید فکر کنید این نصیحت احمقانه مختص ما ایرانی ها (یا کشورهای جهان سوم) باشه اما این دیالوگی از فیلم The Lobster 2015 هست و نشون میده گویا این گونه نصایح بدون فکر همه جای دنیا مرسومه.

ساکنین این سرزمین باید زوجی برای خودشون انتخاب کنن و برای انتخاب شریک زندگیشون (که میتونه زن یا مرد باشه) وارد هتلی میشن که هدف همه ساکنین هتل همین هست. اگر نتونن در مدت 45 روز، فرد مناسبی پیدا کنن تبدیل به حیوانی میشن که موقع ورود به هتل خودشون انتخابش کردند و شخصیت اول فیلم خرچنگ رو انتخاب میکنه. 

مجردهایی هم تو این سرزمین وجود دارن که آواره جنگل هستن و توسط ساکنین هتل شکار میشن تا اونها بتونن بیشتر از 45 روز تو هتل بمونن و فرصت بیشتری برای انتخاب داشته باشن. مجردهای ساکن در جنگل هم به شدت افراطی هستند و با افرادی که قصد نزدیک شدن به هم رو دارن به شدت برخوردهای خشنی میکنن. حتی گاهی برای تخریب روابط زوج های ساکن در هتل که در حال شناخت هم هستند، نقشه میکشن و کارهای عجیبی انجام میدن.
 
این فیلم سعی کرده دیدگاه های اشتباهی که در مورد ازدواج و تجرد وجود داره رو به بیننده نشون بده و بهمون بگه انتخاب هامون گاهی چقدر احمقانه، بدون فکر و تحت تاثیر جامعه است. مثلا یکی از شخصیت های فیلم که یک پاش لنگ هست، دنبال کسی میگرده که لنگ باشه، یا کسی که چشم هاش دوربینه، دنبال کسی میگرده که همین ویژگی رو داشته باشه. شاید فکر کنید فیلم داره اغراق میکنه اما خود شما چقدر تعجب میکنید اگه یکی از دوستانتون که قدش 180 هست، با کسی ازدواج کنه که قدش 150 سانتی متر هست؟ یا کسی که بینا هست با کسی ازدواج کنه که نابینا باشه؟ یا کسی که دو پای سالم داره با کسی ازدواج کنه که لنگ باشه یا ویلچر نشینه؟

اگر اون چند صحنه چندش آور و دلخراش رو نداشت واقعا یک فیلم عالی و عمیق بود. البته اکثرا معتقدن من زیادی حساس هستم چون هیچ صحنه خشنی تو فیلم نیست، حتی نحوه تبدیل به حیوان شدن رو فقط یکی از شخصیت های فیلم برای بقیه تعریف میکنه. دیالوگ های این سبکی رو هم من گوش نمیدادم و رد میکردم :)). خلاصه اگر روحیه حساسی دارید به همین خلاصه بسنده کنید!


- و اما در این روزهای گرم، همچنان در تلاش برای تمرین نقاشی هستم و شاید بزودی به چالش "خانه‌ی ما" بپیوندم و تصویری از خانه رویاییم بکشم و اینجا منتشر کنم.
امیدوارم دلتون مثل این روزها گرم باشه اما هوای اطرافتون خنک باشه.


این یه خط رو هم نوشتم که کسی این وبلاگ رو با سایت معرفی فیلم اشتباه نگیره :))
  • صخره‌نورد
  • جمعه ۳۱ خرداد ۹۸

گناه هر آن چیزی ست که غیر ضروری است - معرفی فیلم

به خودم قول دادم این آخرین فیلم باشه برای حداقل یک ماه آینده و سعی کنم بیشتر بخونم و بنویسم و در کل با کاغذ و قلم (شاید هم کیبورد و صفحه نمایش) آشتی کنم.


و اما این فیلم.

فیلم  (1986) The Sacrifice (اسم اصلی فیلم به سوئدی Offret). ماجرای کارگردانی که روز تولدش همه چیزش رو قربانی میکنه تا از یک فاجعه بزرگتر جلوگیری کنه. فیلم فضایی هنری داشت و کمی باید حوصله به خرج بدید برای دیدنش. 

دیالوگ های جالبی داشت که اینجا میزارم به یادگار!


- نابغه ای یک بار گفت که گناه هر آن چیزی ست که غیر ضروری ست، اگر این گفته را بپذیریم پس تمدن ما از آغاز تا انتها بر مبنای گناه بنا شده است.


- منظورتان چیست که می توانم ازش دل بکنم؟

طبیعتا ناراحت می شوم که از دستم می رود.

هر هدیه ای که می دهید، یک جور افسوس برایتان می ماند.

وگرنه چه طور می شود اسمش را هدیه گذاشت؟



خلاصه فیلم:

ایثار (به سوئدی: Offret) نام آخرین فیلم آندری تارکوفسکی کارگردان اهل شوروی است که در سال ۱۹۸۶ ساخته شد. تارکوفسکی مدت کوتاهی بعد از ساخت این فیلم از دنیا رفت. این فیلم نشان‌ دهنده علاقه و احترام تارکوفسکی به اینگمار برگمان کارگردان سوئدی است. فیلم در یکی از جزیره‌های سوئد به نام گاتلند فیلمبرداری شد که نزدیک فارو، محلی که اکثر فیلم‌های برگمان در آن کارگردانی شده بود است ...

منبع

  • صخره‌نورد
  • سه شنبه ۱۴ خرداد ۹۸

مرگ بهمون نیشخند میزنه - معرفی فیلم

برای چندمین بار تله فیلم "تنهایی" رو دیدم. این فیلم آرامش عجیبی داره، هر بار ازش بیشتر یاد میگیرم، از مرگ، از زندگی، از ترس، از آرامش. انقدر توصیف زیبایی از مرگ ارائه میده که بیننده هر وقت اسم مرگ رو بشنوه، آروم میشه بجای ترسیدن. شاید دلیل این آرامش، نحوه مواجهه متفاوت شخصیت های داستان با مقوله مرگ باشه.


مردن هر آدمی انگار اولین مرگیه که روی زمین اتفاق میوفته، اینو یادتون باشه.

- مرگ حقه، نترسید،  تا حالا کسی نبوده که نمرده باشه.

-مردن خود آدم که نه، مردن بقیه، آدمها رو هشیار میکنه.

- کسی قهرمان بودن رو انتخاب نمیکنه، آدم زندگی خودش رو میکنه، این بقیه هستن که یا ازش قهرمان میسازن، یا لازم باشه تُف میندازن تو صورتش.

- میدونی ناهید، زندگی ما به طرز بی شرمانه ای کوتاهه. مرگ بهمون نیشخند میزنه، ماهم باید بهش لبخند بزنیم.

- مثل ریاضیات میمونه، نمره رو به جواب نمیدن، به راه حل درست میدن، امیدوارم بگن، کسی بود که حداقل تلاش خودش رو کرد.


خلاصه داستان فیلم:
"حمید" به جرم قتل شوهر خواهرش در زندان به سر می‌برد. رئیس زندان به او هفت روز مرخصی می‎دهد. پدر حمید در حال احتضار است. "سوری" و "رضا" خواهر و برادر حمید از حضور او در خانه ناراحتند. آنها حمید را عامل این مصیبت می‎دانند و با او بدرفتاری می‌کنند. مادر این بی‎حرمتی رضا و سوری را تحمل نمی‌کند و راز قتل شوهر سوری را فاش می‌کند و ...
* البته تو این سایت خلاصه داستان رو اشتباه نوشته بود، تصحیحش کردم!
  • صخره‌نورد
  • دوشنبه ۶ خرداد ۹۸

فکر کنم کارمو خوب انجام دادم! - معرفی فیلم

مردم هر روز میمیرن، "فرانکی"

در حال تمیز کردن زمین ... یا شستن ظرف توی رستوران

می دونی قبل از مردن آخرین فکری که از ذهنشون می گذره، چیه؟

"هیچوقت فرصت رسیدن به اون چیزی که می خواستم رو نداشتم"

بخاطر تو، "مگی" این فرصت رو داشت.

اگه امروز بمیره، می دونی آخرین فکری که تو ذهنش میاد چیه؟


"فکر کنم کارمو خوب انجام دادم"


دیالوگ فیلم Million Dollar Baby 2004


+ درسته این فیلم در مورد ورزش قهرمانی بود اما فیلم که عضلات ما رو تقویت نمیکنه! 

پس دری که رو به حیاط  و درخت و گل ها بود رو باز کردم و 45 دقیقه با یوگا از کشش عضلاتم لذت بردم و یکم انرژی روانه عضلات و رگ های تشنه و چشم به راهم کردم. و در آخر چند تا تنفس کاپالابهاتی هم به خودم هدیه دادم و ریه هامو پر کردم از هوای خنک عصرگاهی.


شما را توصیه میکنم به یوگا که همانا مایه نشاط و سرزندگی است.


+ این فیلم جز 250 فیلم برتر تاریخ سینماست و امتیاز بالایی هم داره. موضوع فیلم و خلاصه داستان رو تو سایت های زیادی میتونید بخونید و اگه دوست داشتید فیلم رو ببینید. جدای از انتقادهایی که به این فیلم  وارد شده بخاطر مسئله اوتانازی، بیننده رو وادار میکنه به زندگی خودش فکر کنه، به آرزوهاش که چقدر سخت براش تلاش کرده یا رهاشون کرده، به اینکه موقع مرگ آیا می تونه بگه کارمو خوب انجام دادم یا قراره با حسرت به استقبال مرگ بره.


  • صخره‌نورد
  • پنجشنبه ۲ خرداد ۹۸
اینجا درباره زندگی مینوسم و مسیری که گاهی پست و ناهموار هست و گاهی یک دشت وسیع از گل های وحشی.