روزها برای من با سرعت چند برابر داره میگذره، باورم نمیشه دو ماه از تابستون تموم شد، نهایتا فردا باید اول خرداد میبود نه اول شهریور. 31 مرداد اصلا قابل باور نیست!
مشغله کاریم روز به روز داره بیشتر میشه و من خسته تر. هیچ فرصت استراحتی هم پیدا نمیکنم که مثلا دو روز مرخصی بگیرم. حتی گاهی روزهای تعطیل هم مشغول کارم. اینکه چی شد که به اینجا رسید، قصه هزار و یک شبی شده برای خودش. نبودنم و ننوشتنمم بخاطر همینه. نه که بگم تمام 24 ساعت مشغول کارم اما یا ذهنم درگیره یا جسمم خسته. حتی گاهی میام میخونم اما به نوشتن پست و نظر نمیرسه. خلاصه که قصه نبودم اینه، ممنون از دوستان عزیزی که جویای احوالم بودن :)
مدتیه هر چقدر تلاش میکنم روال زندگی و کارم رو تغییر بدم انگار بی فایده است! راه های مختلف امتحان میکنم اما نتیجه یه چیز میشه. تصمیم گرفتم یه مدت بیخیال باشم و این راه بسیار سخت رو امتحان کنم ببینم چه نتیجه ای میده.
برای شما هم بیخیال بودن سخته یا بقول دوستی، من خیلی جدی هستم و مشکل منه؟
+ راننده آژانس یه آهنگ محلی گذاشته که با سلیقه موسیقی من خیلی فاصله داره اما اجبارا گوش میدم و فکر میکنم آیا ممکنه همچین دوست داشتنی و عشقی تو دنیا وجود داشته باشه؟ تو دوره زمونه ای که انسان در خودخواه ترین حالت خودش قرار گرفته و با همه دنیا و حتی خودش سرجنگ داره!
فکر نمیکردم بتونم تو اینترنت آهنگ رو پیدا کنم اما جالبه آهنگ و ترجمه اش اینجا بود!
اگه حتی بخوای از اینجا برم من میرم
فقط تو خوشبخت بشی عزیزم
اگه به من بگی جدا شو جدا میشم
بذار هرچی تو میگی بشه
اگه پرسیدن که چرا جدا شدین
نگو تقصیر تو بود
اسم منو بده بگو تقصیر اون بود
اگه گفتن چرا عاشقش شدی بازم بگو تقصیر من بود
اگه باور نکردن صدام کنی میام
فقط تو خوشبخت بشی عزیزم
+ قابِ دلخواهِ خانه من هم مثل همیشه گل و گیاهه (به دعوت وبلاگ بلاگردون از همه دوستان وبلاگ نویس)