۱۵ مطلب با موضوع «از اجتماع» ثبت شده است

برف، برف، برف میباره

انگار یکی نشسته اون بالا و سر حوصله از صبح تا الان، برف الک میکنه رو زمین.

 

ساعت 9 شب، برادر کوچیکه گفت، کی پایه است بریم برف گردی؟

من، مادر، برادر کوچیکه، لباس پوشیدیم، مادر چتر برداشت اما ما فقط کلاه هامونو کشیدیم رو سرمون، دست هامونو تا آرنج کردیم تو جیب پالتو و زدیم به دل برف.

 

کلی سُر خوردیم و خندیدیم و اقوام شهردار رو مورد عنایت قرار دادیم که پیاده روها رو سنگ فرشی کرده که با هر برف و بارون لیز میخوره!

شاخه درخت ها رو تکون دادیم و از برفی که یهو میریخت رو سرمون به هیجان اومدیم.

خجسته دل های شهر رو ملاقات کردیم و در سکوت اما با لبخند از کنار هم رد شدیم.


روی برف ها قدم زدیم و تو سکوت خیابون به صدای برفی که زیر کفش های زمستونیمون فشرده میشد، گوش دادیم و لذت بردیم.

با تعجب به جوون هایی که داشتن کنار درخت عکس میگرفتن، نگاه کردیم که این عکس ها رو کجا میخوان بزارن وقتی شبکه های اجتماعی قطع هستند!

 

از خیابون های خلوت تعجب کردیم. از خیابون های خلوت تعجب کردیم.

 

رفتیم که خرما بخریم، یه جعبه کوچیک خرما با تخفیف 30%، 25 هزارتومن! منصرف شدیم، بعدش که قدم میزدیم برادر کوچیکه یهو گفت: یادتونه این جعبه خرماها 5 هزار تومن بود همین چند سال پیش و با هم گفتیم آره!!! یادتونه!!! و شاید تو دلمون گفتیم بعد از این چه خواهد شد! یاد باد آن روزگاران یاد باد!

 

+ دوشنبه ای دیگر سپری شد.

  • صخره‌نورد
  • دوشنبه ۲۷ آبان ۹۸

رقص فرشته ها

خواهر عروس سندرم دان بود. عروس دستشو گرفته بود و باهم میرقصیدن، هر دو با لباس سفید، مثل دو تا فرشته دور هم میچرخیدن. دلم میخواست منم دور این فرشته پاک و معصوم بچرخم. اون تو دنیای قشنگ خودش میچرخید و میخندید اما من تمام مدت به مادرش فکر میکردم که به مادرم گفته بود غم این بچه منو پیر کرد. فکر میکردم به مادری که همیشه نگران آینده این فرشته قشنگه. اینکه اگه یه روزی خودش نباشه کی ازش مراقبت میکنه. وقتی شما یه بچه معمولی دارید، میدونید که قراره بزرگ بشه و خودش توانایی مراقبت از خودش رو خواهد داشت اما این بچه ها ... .


خیلی خوشحال بودم از دیدن این صحنه قشنگ و تمام سعیم رو میکردم تمام مدت با لبخند نگاهشون کنم اما اکثر مهمان ها با بغض نگاهشون میکردن، بعضی ها جوری نگاه میکردن انگار یه موجود عجیب و غریبه و بعضی ها انگار انتظار نداشتن عروس وسط جمعیت با خواهر سندرم دانش برقصه!!! (چرا؟! نمیدونم) و هیچکس حواسش نبود این نگاه ها در ذهن اون دختر قشنگ و خانواده اش و همچنین دوربین حاضر تو مجلس داره ثبت میشه.


والدین این بچه ها روزگار سختی دارن، با رفتارهای اشتباه و واکنش های عجیبمون سخت ترش نکنیم.

  • صخره‌نورد
  • سه شنبه ۲۵ تیر ۹۸

‫من منم!

‫دوران بچگیمون ‫کلی اعتماد به نفس داشتیم

‫اجازه می‌دادیم شکممون بیاد جلو و...

‫و می‌رقصیدیم و بازی می‌کردیم

‫و به مرور یه اتفاقاتی افتادن که...

‫باعث شدن خودمون رو زیر سوال ببریم

‫یه نفر توی زمین بازی یه حرف بد بهت میزنه

‫و بعدش که بزرگ میشین

‫بارها و بارها به خودتون شک می‌کنین

‫تا اینکه همه اون اعتماد به نفس رو از دست میدین، ‫همه‌ی اون عزت نفس

‫همه‌ی باوری که اول کاری داشتین ‫نابود میشه

‫اگه نذاریم اون لحظات ‫روی ما تاثیر بذارن چی؟

‫اگه ما قویتر از اینا بودیم چی؟

‫اگه برامون مهم نبود ‫چه شکلی باشیم چی؟

‫یا چطور به نظر بیایم؟

‫اگه هیچوقت اون اعتماد به نفسی ‫که دختر کوچولو داشت رو از دست نمی‌دادیم چی؟

‫اگه وقتی کسی به ما میگه، ‫ما خوب، لاغر یا به اندازه کافی خوشگل نیستیم

‫قدرت و خِرَدش رو داشته باشیم که ‫بگیم من بهتر از اینا هستم چی؟

‫چون چیزی که من هستم... منم!

‫من منم!

‫و افتخار می‌کنم خودم باشم!



این دیالوگی از فیلم I Feel Pretty 2018 هست، یه فیلم فانتزی که امتیاز پایینی داره و مشخصا فیلم خوش ساخت با بازی های فوق العاده نیست اما ایده جالبی داره. چی میشه اگه یهو نگاه ما به خودمون و آدم های اطرافمون عوض بشه؟ چی میشه اگه ما خودمون رو باور کنیم؟ اصلا چی میشه که ما باور میکنیم به اندازه کافی خوب نیستیم؟ چطور جامعه ما رو به سمت ایده آل گرایی سوق میده؟


جامعه ای که دائما داره ما رو بخاطر چیزی که هستیم تحقیر میکنه و میگه به اندازه کافی خوب نیستی. خصوصا در مورد خانم ها شرایط خیلی بدتره و باز هم خصوصا تو ایران خیلی بدتر.

مادرهایی که با رفتار و گفتارشون بهت یاد میدن که باید پشت یه مرد قایم بشی، باید همیشه مردها رو به خودت مقدم بدونی. 

پدرهایی که با ادعای مراقبت از شما اجازه نمیدن دنیا رو ببینید، حاضر نیستن سرمایه ای در اختیار شما قرار بدن تا بتونید وارد بازار کار بشید چون قراره اون سرمایه رو به برادرتون بده چون اون پسره و اصلا مهم نیست اگه اون شکست بخوره.

برادرهایی که رفتارهای احمقانه دیکته شده ای با اسم غیرت رو علم میکنن تا کسی به شما نزدیک نشه. 

رئیسی که همیشه منتظر یه اشتباه از طرف شماست تا توانایی هاتون رو زیر سوال ببره و بهتون ثابت کنه حقوقی که بهتون میده بیشتر از حق شماست.

همکارانی که همیشه سعی میکنن با رفتار و حرفهاشون تحقیرتون کنن که مبادا به سطوح بالاتر فکر کنید.

و ... این لیست تمومی نداره. 

من تو خانواده ای بزرگ شدم که از همون اول برای پدر و مادرم، جنسیت ما مهم نبود، هر آنچه برامون فراهم میکردن یکسان بود. مادرم پشت پدرم قایم نشده بود، کنارش بود. پدر یا مادرم هرگز نگفتن چون تو دختری از پس فلان کار برنمیای یا کاری هست که برادرم اجازه انجامش رو داره و من ندارم.

اما از یه جایی به بعد مجبوری با واقعیت های جامعه روبرو بشی. تحقیر و توهین هایی که فقط به خاطر جنسیتت بهت میشه رو نمیتونی نادیده بگیری، مگه چندتا موقعیت شغلی وجود داره که بتونی هی شغلت رو عوض کنی؟ استادی که تحقیرت میکنه رو چندبار میتونی عوض کنی؟ چندبار میتونی طلاق بگیری؟ با چند نفر میتونی بجنگی؟ چقدر میتونی حرف ها و کنایه ها رو نادیده بگیری؟ 

از یه جایی به بعد باید تصمیمت رو بگیری، یا باید تسلیم بشی و قبول کنی که ضعیف هستی، یا باید کور و کر بشی. باید بشی مثل اون قورباغه ای که افتاده بوده ته چاه و بقیه قورباغه ها از بالای چاه داد میزدن تو نمیتونی بیای بالا، اما چون قورباغه کَر بود فکر میکرد دارن تشویقش میکنن و انقدر تلاش کرد که خودش رو نجات داد.

زندگی پر از چالشه و نمیتونی چالش ها رو حذف کنی یا از روشون بپری، باید از وسطشون عبور کنی، برای عبور ازشون باید کَر باشی چون جامعه همیشه معتقده نمیتونی، معتقده به اندازه کافی قوی نیستی اما باید باور کنی که خیلی قوی تر از چیزی هستی که میتونی تصور کنی.


*** باید اینو بدونیم، جامعه ای که زن های ضعیفی داره، نمیتونه جامعه سالمی باشه چون نیمی از جمعیت رو زن ها تشکیل دادن و مطمئنم مادر ضعیف نمیتونه فرزند قوی تربیت کنه.

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۱۴ تیر ۹۸

چاره کار بچه است - معرفی فیلم

وقتی زندگی یه زوج دچار چالش شده، خیلی ها بهشون پیشنهاد میدن (گاهی هم امر میکنن) که بچه دار بشن تا مشکلشون حل بشه. حالا بماند که در مواردی مثل اعتیاد هم بعضی ها همچین پیشنهاد احمقانه ای میدن.

«اگر با مشکلی روبه‌رو شدید که نمی‌تونستید حلش کنید، بچه به‌تون تعلق می‌گیره که معمولا کمک می‌کنه»

شاید فکر کنید این نصیحت احمقانه مختص ما ایرانی ها (یا کشورهای جهان سوم) باشه اما این دیالوگی از فیلم The Lobster 2015 هست و نشون میده گویا این گونه نصایح بدون فکر همه جای دنیا مرسومه.

ساکنین این سرزمین باید زوجی برای خودشون انتخاب کنن و برای انتخاب شریک زندگیشون (که میتونه زن یا مرد باشه) وارد هتلی میشن که هدف همه ساکنین هتل همین هست. اگر نتونن در مدت 45 روز، فرد مناسبی پیدا کنن تبدیل به حیوانی میشن که موقع ورود به هتل خودشون انتخابش کردند و شخصیت اول فیلم خرچنگ رو انتخاب میکنه. 

مجردهایی هم تو این سرزمین وجود دارن که آواره جنگل هستن و توسط ساکنین هتل شکار میشن تا اونها بتونن بیشتر از 45 روز تو هتل بمونن و فرصت بیشتری برای انتخاب داشته باشن. مجردهای ساکن در جنگل هم به شدت افراطی هستند و با افرادی که قصد نزدیک شدن به هم رو دارن به شدت برخوردهای خشنی میکنن. حتی گاهی برای تخریب روابط زوج های ساکن در هتل که در حال شناخت هم هستند، نقشه میکشن و کارهای عجیبی انجام میدن.
 
این فیلم سعی کرده دیدگاه های اشتباهی که در مورد ازدواج و تجرد وجود داره رو به بیننده نشون بده و بهمون بگه انتخاب هامون گاهی چقدر احمقانه، بدون فکر و تحت تاثیر جامعه است. مثلا یکی از شخصیت های فیلم که یک پاش لنگ هست، دنبال کسی میگرده که لنگ باشه، یا کسی که چشم هاش دوربینه، دنبال کسی میگرده که همین ویژگی رو داشته باشه. شاید فکر کنید فیلم داره اغراق میکنه اما خود شما چقدر تعجب میکنید اگه یکی از دوستانتون که قدش 180 هست، با کسی ازدواج کنه که قدش 150 سانتی متر هست؟ یا کسی که بینا هست با کسی ازدواج کنه که نابینا باشه؟ یا کسی که دو پای سالم داره با کسی ازدواج کنه که لنگ باشه یا ویلچر نشینه؟

اگر اون چند صحنه چندش آور و دلخراش رو نداشت واقعا یک فیلم عالی و عمیق بود. البته اکثرا معتقدن من زیادی حساس هستم چون هیچ صحنه خشنی تو فیلم نیست، حتی نحوه تبدیل به حیوان شدن رو فقط یکی از شخصیت های فیلم برای بقیه تعریف میکنه. دیالوگ های این سبکی رو هم من گوش نمیدادم و رد میکردم :)). خلاصه اگر روحیه حساسی دارید به همین خلاصه بسنده کنید!


- و اما در این روزهای گرم، همچنان در تلاش برای تمرین نقاشی هستم و شاید بزودی به چالش "خانه‌ی ما" بپیوندم و تصویری از خانه رویاییم بکشم و اینجا منتشر کنم.
امیدوارم دلتون مثل این روزها گرم باشه اما هوای اطرافتون خنک باشه.


این یه خط رو هم نوشتم که کسی این وبلاگ رو با سایت معرفی فیلم اشتباه نگیره :))
  • صخره‌نورد
  • جمعه ۳۱ خرداد ۹۸

شنیدم جاده لغزنده است

ماشین کناری میخواد بپیچه که راننده دستش رو میزاره روی بوق و داد میزنه، بعد دستش رو به نشانه اعتراض بالا میاره و برای راننده ماشین کناری تکون میده. میگه اصلا نمیدونه کجا داره میره، کجا میپچه. همون لحظه موبایلش زنگ میخوره و شروع میکنه به صحبت کردن. در حال صحبت، با سرعت زیاد وارد زیرگذری میشه که محدودیت سرعت 60Km داره، نزدیک دوربین کنترل سرعت، سرعتش رو میبره زیر 60 و بعد از گذشتن از دوربین باز سرعتش رو زیاد میکنه.


بقیه رو نهی نکنیم از مسیری که خودمون با شتاب توش حرکت میکنیم، یا اگر نهی کردیم، از مسیر خارج بشیم.

  • صخره‌نورد
  • چهارشنبه ۱ خرداد ۹۸
اینجا درباره زندگی مینوسم و مسیری که گاهی پست و ناهموار هست و گاهی یک دشت وسیع از گل های وحشی.