۵ مطلب با موضوع «از بیماری» ثبت شده است

عشق سال های کرونا - قسمت نهم

هنوز پرستار نرسیده، با آقای چسبی صحبتمون گل کرده و رسیدیم به خاطرات سربازی.

میگه یه روز بعد کلی پا کوبیدن، خسته پاهامو دراز کرده بودم و تلویزیون تماشا میکردم. متوجه هم خدمتیم نشدم که میخواد رد بشه و پاهای من سد راهش شده، با خوش رویی گفت، چون میگذرد غمی نیست و خواست از اون طرف رد بشه اما به قدری خسته و عصبی بودم که متوجه حرفش نشدم، پاشدم و با عصبانیت گفتم چی گفتی؟؟؟ گفت هیچی، گفتم چون میگذرد غمی نیست، میرم از اون طرف رد میشم. خجالت کشیدم و این حرفش موند تو ذهنم.

 

حالا از کجا رسیدیم به این خاطره! بعد احوالپرسی به ماسکش اشاره کرد و گفت، خوشبخت بودیم، خوشبخت تر شدیم. خندیدم و گفتم خوشبختیم دیگه چمونه مگه؟ سخت نگیرید، میگذره. گفت حرفمو پس میگیرم، درست میگید، میگذره، من روزهای خیلی سختی با این بیماری داشتم و گذشت، بازم میگذره، دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد و سربازی و کار رو با این بیماری سر کردم، با اینکه میتونستم معافیت پزشکی بگیرم و نرم سربازی اما نگرفتم و گفتم چرا عیب الکی بزارم رو خودم، حس میکنم اگه بقیه در مورد بیماریم بدونن، ضعیف میشم.

( این حسش برام خیلی ملموس هست، منم تو همه این سالها حس میکنم اگه بقیه بدونن، ضعیف میشم. )

 

میگم همه چیز تو ذهن ماست، آسون بگیریم، آسون میگذره. میگه درسته، من سعی میکنم به امروز و فردام فکر کنم و همیشه رو به جلو حرکت کنم، حتی همین روزهای تزریق رو هم تو ذهنم پررنگ نمیکنم، اینطور بهش نگاه میکنم که دارم میرم دیدن یه دوست. (منظورش از دیدن دوست، دیدن پرستار مهربونمون بود) حرف هاشو تایید میکنم. پرستار هم از راه میرسه و میگه ماشینش پنچر شده بود و برای همین دیر کرده. دیر کردنش باعث یه بحث انرژی بخش شد.

  • صخره‌نورد
  • دوشنبه ۶ مرداد ۹۹

عشق سال های کرونا - قسمت سوم

اشتباهات بزرگ و کوچیک تو زندگیم زیاد داشتم، شاید مثل همه انسان ها، شاید بیشتر، شاید هم کمتر.

به اشتباهاتم افتخار نمیکنم، برای بعضی هاش هر بار یادم میوفته از خودم شرمنده میشم.

اما

برای تمام اشتباهاتم خودم رو بخشیدم، چون نبخشیدنشون گذشته رو تغییر نمیده، فقط ممکنه فرصت های امروز و فردا رو ازم بگیره.

میتونستم بهتر عمل کنم؟ آره، قطعا. همونطور که بهترین انسان روی زمین میتونه بهتر از چیزی که هست، باشه.

اما

هیچکس نمیتونه مسیری که من رفتم رو بره، هیچکس با ویژگی های ظاهری و روحی من به دنیا نیومده، سلسله اتفاقات زندگی من برای هیچکس رخ نداده، نه در این دوران و نه هیج دوران دیگه ای در گذشته یا آینده. هر انسان مثل اثر انگشتش کاملا منحصر به فرد به دنیا میاد و یک زندگی منحصر به فرد داره. حتی اعضای یک خانواده هم با اینکه شرایط یکسانی رو تجریه میکنن اما برخوردهای یکسانی با شرایط ندارن، چون ذهن هر انسان منحصر به فرد هست. هیچ دو انسانی در طول 24 ساعت عین هم فکر نمیکنن. سلسله افکار هر انسانی هم منحصر به فرد هست.

 

برای این وجود منحصر به فرد که میتونه نقشی متفاوت از میلیاردها انسان تو دنیا ایفا کنه، خداروشکر :)

 

 

+ 18 اردیبهشت، روز بیمارهای خاص و صعب العلاج.

حواسمون به بیماران خاص باشه. چه بیمارانی که اطرافمون هستن، چه بیمارانی که ما هرگز نمیبینیم اما روزگار گاهی براشون سخت میگذره. داروهای میلیونی، خدمات پرستاری و درمانی گران قیمت، میتونه عرصه رو به انسان تنگ کنه. شاید یه کمک مالی آنلاین تو سایت انجمن ها، شاید ارائه یه کمک تخصصی تو انجمن ها، میتونه کمک بزرگی باشه. پس حواسمون باشه.

 

البته که گاهی کمک میتونه غیرمادی باشه، مثلا میتونه عجیب نگاه نکردن به یک بیمار باشه که بیماری مشکل حرکتی براش ایجاد کرده یا هر کاری که میتونه یک انسان رو معذب کنه. یا مثلا کمک میتونه نگاه ترحم آمیز نکردن باشه.

کمک میتونه پیشنهادهای عجیب و غریب ندادن به یک بیمار خاص باشه، باور کنید سرطان با ریشه جینسینگ و دمنوش گل گاوزبون خوب نمیشه! یادمون باشه که یک بیمار مسیرهای سختی برای پیدا کردن درمان مناسب طی میکنه. پس حواسمون به برخوردهامون با یک بیمار خاص باشه.

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۱۹ ارديبهشت ۹۹

پائو پائو

پائو پائو پائو

 

قُد قُد قُد ... بَد بَد بَد ... قُد قُد قُد ... بَد بَد بَد

 

لِک لِک لِک ... دو دو دو ... دا دا دا ... لِک لِک لِک ... دو دو دو ... دا دا دا ...

 

45 دقیقه همین ها که بالاتر نوشتم، توی گوشم تکرار میشد، به اضافه یه سری اصوات دیگه که قابلیت تبدیل شدن به حروف و کلمه رو نداشتن.

 

45 دقیقه زل زده بودم به اعماق چشمهام توی آینه بالای سرم و خدا رو شکر میکردم، فکر دیگه ای تو سرم نبود.

 

البته دروغ چرا بعضی وقتها هم توی دلم، مسئول محترم دستگاه رو مورد عنایت قرار میدادم که زیر زانوهام چیزی نذاشته بود و من مثل سوسکی که به پشت افتاده و قادر به هیچ حرکتی نیست، کمرم داغون شد.

 

بعضی وقتها هم خنده ام میگرفت که به خودم زل زدم این همه مدت :))

 

چشمهام تازه داشت گرم میشد و خوابم میبرد که مسئول دستگاه اومد از دستگاه کشیدم بیرون و گفت پاشو برو :دی

 

 

+ ممنون از همفکری دوستان.

 

+ به نظرم زرد چوبه هم مثل دارچین و بقیه ادویه ها کشف شد. سوال بعدی :دی

  • صخره‌نورد
  • شنبه ۲۸ دی ۹۸

کاش رفیق من بود

کیسه پر دارو رو بالا میگیره و میگه، ببین چقدر زیاده!

رفیقش میخنده و میگه نگران نباش باهم میخورم زودتر تموم بشه. نصف نصف!

میاد میشینه کنار دوستش، میگه نگاه! 700 هزار تومن شد، 700 سال از زندگیم کم شد!

 

+ از مسئول پذیرش میپرسم حدودا چقدر طول میکشه، میگه 45 دقیقه.

و من فقط به اون 45 دقیقه بی حرکت موندن تو دستگاه فکر میکنم.

کاش رفیق من بود، حداقل 22.5 دقیقه سر یا گردن رو تقبل میکرد!

حالا 45 دقیقه به چی فکر کنم؟

ایده ای ندارید؟

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۲۷ دی ۹۸

روز جهانی ما

دیروز 30 May روز جهانی MS بود. این روز شاید برای خیلی ها مفهمومی نداشته باشه اما برای من یادآور این موضوع مهمه که همچنان باید با تمام توان و انرژی پیش برم. 

منم گاهی مثل همه آدمها خسته میشم، از شرایط سخت، از مسائل زندگی، از آدمهایی که سعی میکنن زندگی رو سخت تر کنن و ... . اما از یک چیز مطمئنم، من از همه این شرایط سخت، آدم های بی فکر، روزهای نفس گیر، خیلی قوی تر هستم.


اگر مسئله ای هست، باید راه حلی هم باشه، امیدوارم همیشه توان حل مسئله داشته باشم.


+ روز جهانی MS، برای افزایش آگاهی عمومی درباره MS و مشکلات بیماران هست، مشکلاتی که برای همه قابل درک هست و مشکلاتی مثل خستگی مزمن که گاهی اصلا به چشم دیده نمیشه اما هست و اطرافیان بیمار و جامعه باید ازش آگاه بشن و درک کنن. 

آخرین آمار میگه تقریبا 2.3 میلیون بیمار MS در جهان وجود داره. به نظرم این رقم میلیونی میگه باید آگاهی نسبت به این بیماری بیشتر بشه.


پیشنهاد میکنم این فیلم 3 دقیقه ای از یک زوج موفق رو ببینید. لینک 

  • صخره‌نورد
  • جمعه ۱۰ خرداد ۹۸
اینجا درباره زندگی مینوسم و مسیری که گاهی پست و ناهموار هست و گاهی یک دشت وسیع از گل های وحشی.